تاریخ و عبرتمشاهیر جهانورزش

جهان پهلوان غلام رضا تختی تولد تا مرگ

جهان پهلوان غلام رضا تختی می تواند الگوی مناسبی برای همه ما و بخصوص ورزشکاران باشد . این شخصیت با اینکه با حکومت وقت بسیار مشکل داشت اما بخاطر عشق به کشور در خدمت ایران بود . قابل توجه ورزشکاران 2 زاری که پناهنده می شوند !

لطفا به مطلب فوق امتیاز دهید

امتیاز کاربر: اولین نفر باشید !

جهان پهلوان غلام رضا تختی 

کد مطلب : ۹۶۱۱۱۷۰۱

غلامرضا تختی در روز ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محلهٔ خانی‌آباد در تهران به دنیا آمد. «رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود.

جهان پهلوان غلام رضا تختی 

جهان پهلوان تختی را همه با جوان مردی ها و قهرمانی هایش بر روی تشک کشتی می شناسند، اما این بار دوران کودکی تختی را نظاره گر هستیم.

کودکی جهان پهلوان غلام رضا تختی

نخستین واقعه‌ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچارشد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی‌آباد درس خواند شادروان تختی در مصاحبه ای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانی اش می گوید” با آن که علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم که در جستجوی کاری برآیم. زندگی ، نان و آب ، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، کار کردم. دنیا در حال جنگ( جنگ جهانی دوم) بود، زندگی به سختی می گذشت.”

نوجوانی و جوانی جهان پهلوان غلام رضا تختی

در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. به دلیل علاقه و استعداد وافری که نسبت به کشتی نشان داد مورد توجه مرحوم ” حسین رضی زاده” مدیر آن باشگاه قرارگرفت.

جهان پهلوان غلام رضا تختی 

غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.
تختی که پس از بازگشت از خوزستان( مسجد سلیمان) روانه خدمت سربازی شده بود، در سربازخانه با استفاده از فرصت ها و توجهات فراهم شده، به ویژه تشویق و حمایت دبیر وقت فدراسیون کشتی که در دژبان ارتش فعالیت داشت، تمرینات کشتی خود را بار دیگر آغاز کرد. تختی خود در این باره می گوید:” وقتی در سال ۱۳۲۸ در مسابقه بزرگ ورزشی( کاپ فرانسه) شرکت کردم، در همان اولین ضربه فنی شدم. اما تمرین های جدی و سختی که در پیش گرفتم، مرا یاری کرد تا حقیقت مبارزه را درک کنم، اگر چه شور پیروزی در سر داشتم، اما کار و کوشش را سرآغاز پیروزی می دانستم.”

به این ترتیب تختی با تمرین و پشتکار مثال زدنی رفته رفته خود را از میان بازنده ها بیرون کشید و سرانجام در سال ۱۳۳۰ در وزن ششم(۷۹ کیلوگرم) به عضویت تیم ملی درآمد.

بازیهای المپیک:
۱۹۵۲ هلسینکی :مدال نقره ۷۹ کیلو گرم
۱۹۵۶ ملبورن: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
۱۹۶۰ رم: مدال نقره ۸۷ کیلو گرم
۱۹۶۴ توکیو: چهارم۹۷ کیلو گرم

قهرمانی جهان:
۱۹۵۱ هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلو گرم
۱۹۵۴ توکیو: نفر پنجم ۸۷ کیلو گرم
۱۹۶۱ یوکوهاما: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
۱۹۶۲ تولیدو: مدال نقره ۹۷ کیلو گرم

بازیهای آسیایی:

۱۹۵۸ توکیو: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم
جمع مدالهای غلامرضا تختی: هشت، ۴ طلا، ۴ نقره
المپیک ۳ – جهانی ۴ – بازیهای آسیایی ۱

تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال‌های جهانی و المپیک بشود: جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما (در ۸۷ کیلو) و جهانی ۶۲ تولیدو در ۹۷ کیلو.

تاریخ ایران زمین، تاریخی سراسر حماسی و مشحون از پهلوانی و سلحشوری است که حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه خود مهر جاودانگی به آن زده است و شاید اگر فردوسی در دوران معاصر وجود داشت، نام “جهان پهلوان تختی” را هم در ردیف قهرمانان و پهلوانان اساطیری و افسانه‌ای کتاب خود قرار می‌داد.
در بین همه شخصیت‌ها و پهلوانان اساطیری شاهنامه فردوسی، نام‌هایی همچون رستم، سهراب، اسفندیار، زال، سام، نریمان، بهرام، بیژن، گیو، گودرز، توس، کیکاووس، گرشاسب، گشتاسب، کاوه آهنگر، آرش کمانگیر و سیاوش، بیش از دیگران می‌درخشد و این آخری که به “خون سیاوش” و “مرگ سیاوش” نیز معروف است، به خاطر زندگی پاک و منزه و مرگ مظلومانه و ناجوانمردانه‌اش می‌تواند شخصیتی نزدیک و مثال زدنی برای جهان پهلوان تختی دوران معاصر ما باشد.

فعالیت اجتماعی جهان پهلوان غلام رضا تختی

در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زلزله مهیبی به قدرت ۷٫۲ ریشتر، به ویرانی کامل شهر بوئین زهرا و روستاهای دشت قزوین انجامید. بر اثر زمین‌لرزه بوئین‌زهرا حدود بیست هزار نفر کشته و هزاران خانواده نیز بی‌خانمان شدند. به پیشنهاد کیهان ورزشی و روزنامه کیهان قرار شد او برای زلزله‌زدگان کمک جمع کند.

تختی قبول کرد و صندوق به گردن از پارک ساعی در خیابان پهلوی تا تالار کیهان در خیابان فردوسی را پیاده پیمود. با بلندگو شخصاً از مردم می‌خواست تا به هموطنان زلزله‌زده‌شان هر چه در توان دارند، کمک کنند. زنان گوشواره و گردنبند و انگشتر و مردان پول اهدایی خود را به صندوق آویزان از گردن تختی می‌انداختند. واکنش‌ها چنان باورنکردنی بود که بلافاصله موج بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند و ده‌ها کامیون به وی سپرده شد.

جهان پهلوان غلام رضا تختی 

فعالیت سیاسی جهان پهلوان غلام رضا تختی

«تختی از سال ۱۳۴۲ به بعد بارها به ساواک احضار شد و و از نظر مالی در مضیقه قرار گرفت… اطرافیان شاه با ناکامی از نزدیک کردن او به دربار و حکومت، فشارها را افزایش دادند. تختی حتی در مواردی از ورود به ورزشگاه‌ها منع می‌شد.» این را علی میرزایی سردبیر فصلنامه «نگاه نو» دو سال قبل در سالمرگ تختی نوشت.
اما دلیل احضار تختی به ساواک چه بود؟ گفته می‌شد او بعد از کودتای ۲۸ مرداد، به یاری خانوادۀ زندانیان سیاسی شتافته و بسیاری از آنان را تحت حمایت خود قرار داده است. این دلسپردگی به مخالفان حکومت در مراسم هفتمین روز درگذشت دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی آشکار شد، آنجا که تختی به رغم هشدارهای ساواک، به همراه یک گروه چهل نفری از ورزشکاران ایران به احمدآباد رفت و به رهبر نهضت ملی ایران ادای احترام کرد.
حسین شاه‌حسینی از بنیانگذاران نهضت مقاومت ملی و اولین رییس سازمان تربیت بدنی پس از انقلاب دربارۀ شرکت تختی در مراسم مصدق می‌گوید: «با وجود محاصره کامل احمدآباد توسط ماموران حکومتی او به محل تدفین مرحوم مصدق می‌رود که البته این کار تختی هم باعث وحشت حکومت شده بود چرا که اگر مردم باخبر می‌شدند که تختی در مراسم حضور دارد از روستاها و اطراف برای دیدن تختی سرازیر می‌شدند و فضا شلوغ‌تر می‌شد، از این رو او را به شدت و با واهمه از مراسم دور کردند.» تختی یک بار که از سوی رییس سازمان تربیت بدنی وقت از او خواسته شد برای بازدید از شاه اقدامی بکند، گفته بود «با کسی که با دکتر مصدق چنین می‌کند و منافع ملی را از بین می‌برد حتی نباید حرف زد…»

راز مرگ جهان پهلوان غلام رضا تختی چه بود؟

درسال ۱۳۴۵ آخرین مسابقات تختی در تولید و آمریکا انجام شد و از آن زمان به بعد قهرمان قهرمان درسن ۳۶ سالگی با کشتی خداحافظی کرد. چنانچه گفته شد شادروان تختی مرتب از سوی ساواک تحت نظر قرار می گرفت. و در این رابطه اسناد و مدارک بسیار نیز موجود است، بعنوان مثال در مهرماه سال ۱۳۴۶ طی نامه‌ای سوابق تختی از اداره سوم استعلام شد که در پاسخ نوشت:

«ضمیمه پرونده کلاسه ۱۲۸۱۱۱ آقای غلامرضا تختی را یکی از عناصر حزب سوسیالیست معرفی می نماید».

در رابطه با مرگ شادروان تختی شایعات بسیاری گفته شد،‌رژیم آنرا خودکشی ناشی از عقده های روانی، اختلافات خانوادگی، و… معرفی کرد، اما آنچه بر مردم حقیقت جوی ایرانی از اسناد به جای مانده مسلم گشت. این بود که تختی به دست عمال رژیم کشته شد. آری اورا در یکی از اتاقهای هتل آتلانتیک تهران که مجاور سازمان امنیت کشور بود، به قتل رساندند و ظواهر امر را به نحوی طراحی کردند که دال برخودکشی تختی باشد.

خبر در گذشت قهرمان کشتی ایران در تاریخ ۱۳۴۶/۱۰/۱۸ در سراسر تهران بلکه ایران و جهان پیچید و همه ناباورانه در سوگ تختی به عزاداری پرداختند. پیکر پاکش نیز در تاریخ ۱۳۴۶/۱۰/۱۹ پس از کالبد شکافی در پزشکی قانونی و رای برخودکشی او به ابن بابویه منتقل و همانجا به خاک سپرده شد.

روحش شاد و راهش پر رهروباد.

بابک تختی: رژیم پهلوی در مرگ تختی مقصر بود
غلامرضا تختی – که روانش شادباد – در ۴ دوره از بازیهای المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی ، ۱۹۵۶ ملبورن ، ۱۹۶۰ رم و ۱۹۶۴توکیو حضور داشت. این خود حدنصابی بود که ۱۲ سال طول کشیده بود.
آن مرد ۳۴ ساله بود که با جوانان نام آور جهان همانند مدوید از شوروی ، آئیک از ترکیه ، مصطفی اف از بلغارستان ، گاتزلر از سوئد، کانین از امریکا و… مبارزه می کرد.
۳۴ سال ، سنی متعارف برای کشتی که ورزشی سنگین است ، نبود. تختی نه خودخواه و نه عاشق سفرهای ورزشی ، چمدان انباشته از جنس نداشت و از تجارت کردن بیزار بود. او شاید آخرین افسانه ای باشد که می توان پیراهنش را بویید.

از مرگ تختی بگویید؟
مرگ تختی برای خود من هم روشن نیست. نمی توانم بگویم تختی را کشته اند و نمی توانم بگویم خودکشی کرده و در عین حال برای هر دو دلایلی دارم ، ولی فکر می کنم کشتن یک آدم فقط تیر خالی کردن توی مغزش نیست.
اینجا خودکشی عین کشتن است و حکومت پهلوی بدون تردید در مرگ تختی مقصر بود.

برای این حرفتان دلیلی هم دارید؟
فکرش را بکنید آدمی با موقعیت تختی کارش را از دست بدهد. توی استادیوم راهش ندهند. نگذارند حقوق بگیرد و نگذارند کشتی بگیرد.
وقتی هویت اجتماعی را از آدمی مثل تختی بگیرند چه چیز دیگری برایش باقی می ماند؟ کشتی فرع زندگی تختی بود ولی راهی برای شناخته شدن و مطرح شدن و مردمی شدنش بود.
تمام امکانات اجتماعی را از او گرفته بودند. حتی چند نشریه قبل از مرگ تختی به او اتهام های اخلاقی زدند. تمام این مستندات را دارم و آنها را آرشیو کرده ام.

ماجرای اختلافات خانوادگی و دوری از خانه
به گزارش مشرق، تختی از چهار روز پیش از مرگ به هتل آتلانتیک تهران رفته بود. دربارۀ دلایل این کار هیچ اطلاعات دقیقی وجود ندارد. برخی دلیل این کار و بعد از آن مرگ(یا خودکشی) تختی را اختلافات خانوادگی دانسته‌اند. این شایعه‌ای بود که هیچکس آن را رد یا تایید نکرد اما منتقدان در نشریاتِ‌ همان روزها نوشتند که: «آخر اختلاف خانوادگی یک جور و دو جور نیست، هزار جور است… به علاوه کدام خانواده را سراغ داشته و دارید که در آن اختلاف وجود نداشته باشد؟ اگر قرار باشد همه و یا قسمتی از اختلافات خانواده منجر به خودکشی گردد، آن هم خودکشی سرپرست و بزرگ خانواده، دیگر خانواده‌ای نباید وجود داشته باشد… اگر قرار باشد همه از میدان دربرویم و جا خالی کنیم پس دیگر چه فرقی است بین افراد عادی و قهرمان جهانی؟»

زری امیری مستخدم هتل آتلانتیک اولین کسی بود که جسد تختی را پیدا کرد. او دربارۀ حضور تختی در هتل به روزنامه «آیندگان» گفته بود: «روز یکشنبه که به سر کار آمدم در تمام هتل صحبت از میهمان جدیدی بنام غلامرضا تختی بود. من او را خوب می‌شناختم و از مبارزات او در مسابقات جهانی مطلع بودم و به همین جهت تمام روز را منتظر بودم تا شاید زنگ اطاق آقای تختی صدا کند و من برای انجام کاری احضار شوم. سرانجام ساعت ۶ بعدازظهر زنگ اطاق ۲۳ به صدا درآمد و من مشتاقانه به اطاق «جهان پهلوان» رفتم.» تختی اما آن قهرمان مردم‌دوستی که مستخدم هتل انتظار داشت نبود. عصبی بود و مرتب در اتاق به این سو و آن سو می‌رفت: «بدون اینکه به سلام من جواب دهد، آب خوردن خواست و من هم برایش آب خوردن بردم.»

این روایت می‌تواند نشان‌ دهندۀ فشارهای عصبی تختی در روزهای آخر باشد، اما روایت متناقض دیگری هم از آن روزها وجود دارد. مجله «تهران مصور» همان روزها به نقل از جوادزاده قهرمان کشتی خبر از آن داد که تختی دوشنبه شب شام مهمان او بوده است. روایتی که هرچند اختلافات خانوادگی او را عامل خروج از خانه می‌داند اما نشانه‌ای از عصبیت و تمایل او به خودکشی ندارد: «ظاهر او چیزی را که حاکی از فکر خودکشی بود، نشان نمی‌داد. و حتی ظاهراً بیشتر از همیشه شاد و خندان بود. جوادزاده که از جریان قهر او از خانه خبر داشته به او اصرار می‌کند که دوتایی با هم بروند منزل و او آشتی کند و تختی با خنده می‌گوید من خودم تنها می‌روم و حتماً هم به منزل می‌روم. چون دلم برای بابک و شهلا تنگ شده و باید آن‌ها را ببینم و بعد خیلی آرام از آن‌ها جدا می‌شود ولی برخلاف قولی که داده بود به هتل می‌رود و در اطاقش به استراحت می‌پردازد…»

زری امیری دربارۀ چگونگی کشف پیکر تختی به «آیندگان» گفته بود: «در ساعت ۸ بعدازظهر روز یکشنبه تختی به دفتر هتل مراجعه کرد و قلم و کاغذ خواست و سپس بدون صرف شام به اطاقش رفت و ظاهرا خوابید، ولی ساعت ۷ صبح که من طبق دستور خودش برایش صبحانه بردم با وضع غیرعادی مواجه شدم… صورت تختی باد کرده و کبود شده بود و از گوشه لبانش شیار باریکی از خون به روی متکا خشکیده بود، من بلافاصله وضع غیرعادی را به اطلاع مدیر هتل رسانیدم و چند دقیقه بعد آمبولانس و مامورین شهربانی و دادسرا به هتل آمدند و در حدود ساعت ۸:۳۰ جنازه مرحوم تختی از هتل خارج شد…»

روزنامه‌های دولتی درباره مرگ تختی نوشتند: «غلامرضا تختی به خاطر اختلافات خانوادگی با همسرش شهلا توکلی و بر اثر خودکشی جان باخته ‌است. از انگیزه‌های ممکن برای خودکشی، مواردی چون ناکامی‌هایش در مسابقات در پایان عمر ورزشی تختی نام‌ برده می‌شود.» بعدها گفته شد که او یک روز پیش از مرگ، نزد وکیلی رفته و با تنظیم وصیت‌نامه‌ای وضعیت مختصر اموالش را مشخص و یکی از دوستانش [کاظم حسیبی] را به عنوان وصی خود تعیین کرده است.

لختۀ خون پشتِ سر تختی از چه بود؟
همان روزهای اول گفته می‌شد چند تن از دوستان تختی که هنگام شست‌وشوی او در غسالخانه حاضر بوده‌اند، متوجه لخته خونی پشت سرش شدند. برخی دیگر حتی از وجود حفره‌ای بزرگ در سر او حکایت می‌کردند. به نوشته «خراسان ورزشی»، چند سال بعد فرامرز خدادادیان خبرنگار روزنامه کیهان گفت: «موقع انتقال جسد از اتاق هتل آتلانتیک من آنجا بودم. ماموری که یک ‌طرف جنازه را گرفته بود دستش سر خورد. سر مرحوم به شدت به زمین خورد و آسیب دید. این علت‌ همان لکه‌های خونی بود که در غسالخانه روی سر تختی وجود داشت….»

سیدمحمد آل‌حسنی معروف به آق‌ممد که از دوستان بسیار نزدیک تختی به حساب می‌آید، در این باره می‌گوید: «اگر قضیه‌ای که خبرنگار کیهان گفته به فرض مثال درست هم باشد، پس چرا پشت سر مرحوم خونی بود و یک حفره عمیق وجود داشت؟ من خودم با انگشتانم آن را لمس کردم.»
حسین شاه‌حسینی به نکته دیگری اشاره می‌کند: «جنازه در محل تشریح بود و روی آن یک پارچه سفید کشیده بودند. وقتی یکی از کارکنان ملحفه را برداشت گفتم چرا پشت سرش خونی است؟ گفت برای تکه‌برداری این کار را کرده‌اند.»

ناصر محمدی هم روایت می‌کند: «… جسد تختی را روی سنگ غسالخانه با سینه شکافته دیدم. مرده‌شوی به نام حاج عباس میرزا مراد مشغول شستنش بود. سر تختی را بلند کرد و من از پشت سرش خونابه را روی سنگ دیدم.» نبی سروری دوست نزدیک جهان‌ پهلوان در باشگاه پولاد هم به خوبی همه چیز را در خاطرش نگه داشته: «وقتی در غسالخانه او را می‌شستند من روی سرش آب می‌ریختم. دیدم از پشت سرش دارد خون می‌آید. سرش شکافته شده بود. مدام آب می‌ریختیم اما بند نمی‌آمد.»
نایب حسینی از دیگر دوستان تختی که در آن لحظات، نزدیک پیکر بی‌جان او بود، گفته: «وقتی رسیدم آنجا، دیدم پشت گردن و سرش سوراخ است. از دکتر طباطبایی رئیس وقت پزشکی قانونی پرسیدم این سوراخ چیست؟ او سکوت کرد. باز گفتم شما می‌دانید که او را کشته‌اند چرا دیگر شکمش را پاره کرده‌اید؟ دکتر طباطبایی جواب داد: من نمی‌دانم این حفره چیست. الان داریم به وظیفه خودمان عمل می‌کنیم…»

بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ که بسیاری از اسناد ساواک به دست نیروهای انقلابی افتاد، هیچ مدرکی دال بر دست ‌داشتن ساواک در مرگ وی و یا قتل او پیدا ‌نشد. با این حال نزدیکی محل هتل آتلانتیک به یکی از ساختمان‌های متعلق به نهادهای امنیتی نگذاشت این گمانه به کلی رد شود.

بابک تختی تنها فرزند این قهرمان ملی، که درباره مرگ پدرش تحقیقاتی کرده، می‌گوید در مورد درستی هیچ یک از دو احتمال (خودکشی یا قتل) به نتیجه‌ای قطعی نرسیده است و گفته بود «مساله مهم نه چگونگی مرگ تختی، که زندگی اوست.» با این حال بسیاری دیگر از جمله علی حاتمی کارگردان فقید ایرانی که آخرین پروژۀ سینمایی ناتمام خود «جهان پهلوان تختی» را به راز قتل این قهرمان ملی اختصاص داده بود هم تحقیقاتی را در این زمینه انجام دادند که به چیزی جز ابهامی که بابک تختی به بن‌بست آن خورده بود، نرسیدند.

حسین شاه‌حسینی از جمله افرادی است که نه قتل و نه خودکشی، هیچ‌یک را محتمل نمی‌داند. کسی چه می‌داند. شاید آنچه او می‌گوید، درست باشد: «او انسان معتقدی بود اما احتمال سکته مغزی بر اثر فشار روحی و روانی را می‌توان داد. او شاید در هتل آتلانتیک سابق و هتل استقلال امروز سکته کرده بود…»

جهان پهلوان غلام رضا تختی

منابع : سایت کمیته ملی المپیک ، مشرق ، مجله اینترنتی چهره بلاگ

جهان پهلوان غلام رضا تختی

جهان پهلوان غلام رضا تختی

جهان پهلوان غلام رضا تختی

جهان پهلوان غلام رضا تختی

جهان پهلوان غلام رضا تختی

جهان پهلوان غلام رضا تختی

جهان پهلوان غلام رضا تختی

جهان پهلوان غلام رضا تختی

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا